نقد و بررسی فیلم The Perks of Being a Wallflower
کارگردان: Stephon Chbosky
نویسندگان: Stephen Chbosky
بازیگران: Logan Lerman, Emma Watson, Ezra Miller
ژانر: درام و عاشقانه
مدت زمان فیلم: 103 دقیقه
قابلیت دیدن با خانواده: خیر
نمره Moviej2 به این فیلم از 10: 7.3
فیلم The Perks of Being a Wallflower محصول سال 2012، فیلمی در ژانر درام و بلوغ به نویسندگی و کارگردانی استیون چباسکی (Stephen Chbosky) است.
او این فیلم را براساس رمان خود ساخته است. داستان درمورد نوجوانی درونگرا به نام چارلی است که از تنهایی رنج میبرد و در تلاش است تا با کسی دوست شود. آشنایی با چند دانشآموز سالبالایی در روزهای اول دبیرستان، زندگی او را دستخوش تغییراتی میکند. این فیلم پر از صحنههای جنسی و استفاده از مواد مخدر و مشروبات الکلی توسط نوجوانان است.
خب کمی در مورد پیشینه این فیلم صحبت کنیم
بحث ساخت فیلم اقتباسی از رمان مزایای گوشهگیر بودن، نخستین بار در سال ۱۹۹۹ مطرح شد. ابتدا قرار بود جان هیوز فیلمنامه اقتباسی را بنویسد اما او موفق به انجام این کار نشد و پرونده ساخت فیلم برای مدتی بسته شد.
کمپانی مستر ماد به شباسکی پیشنهاد کرد که خودش فیلمنامه را کامل کند. شباسکی فیلمنامه را نوشت و به عنوان کارگردان نیز انتخاب شد. فیلمبرداری این فیلم در ۹ مه آغاز و در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۱ پایان یافت.
پنسیلوانیا و پیتسبرگ لوکیشنهای اصلی فیلم هستند. بعد از فیلمهای دنیای روح و جونو، مزایای گوشهگیر بودن سومین فیلم دربارهٔ مشکلات و مسائل نوجوانان است که جان مالکوویچ تهیهکننده آن بودهاست.
داستان کلی فیلم
داستان یک پسر نوجوان بهنام چارلی را روایت میکند که قرار است وارد دبیرستان شود. اما چارلی بیشتر از هیجان، اضطراب دارد، چون هیچ دوستی ندارد و در تابستان گذشته اتفاق ناگواری برای او رخ داده که زندگیاش را دگرگون کرده است. در پی اتفاقات دبیرستان چارلی دوستان جدید پیدا میکند که نحوه زندگی و دیدگاه او را عوض میکنند و او را در مسیر بزرگسالی راهنمایی میکنند.
«مزایای گوشهگیر بودن» یک اثر شخصی «استفان چبوسکی» محسوب میشود. او در مصاحبههای مختلف بیان کرده است که اکثریت اتفاقات داستان از تجربیات شخصی او نشأت گرفته است.
در سال ۲۰۱۱ استودیو Mr. Mudd Production حقوق این اثر را خریداری کرده و به «چبوسکی» آزادی کامل داد. فیلم در پیتزبورگ، پنسلوانیا فیلمبرداری شده است؛ جایی که «چبوسکی» تمام نوجوانی خودش را آنجا سپری کرده بود.
فیلم مزایای سر به زیر بودن پس از اکران نه تنها نظر مثبت منتقدین را به خود جلب کرد، بلکه با استقبال از سوی بینندگان نیز روبرو شد و فروش خوبی داشت. این فیلم با بودجهای 13 میلیون دلاری حدود 33.4 میلیون دلار فروش داشت.
فیلم The Perks of Being a Wallflower در جشنوارهها نیز بسیار عالی ظاهر شد و 22 نامزدی و 13 کسب جایزه را به خود اختصاص داد. در مراسم جوایز منتخب منتقدین نامزد بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین بازیگر جوان برای بازی لوگان لرمن شد.
فیلم The Perks of Being a Wallflower در ابتدا به دلیل وجود صحنههایی چون مصرف مواد مخدر و الکل و صحنههای همجنسگرایانه رتبه R گرفت که یعنی تماشای آن برای افراد زیر 17 سال ممنوع است. پس از آن با حذف برخی صحنهها رتبه PG-13 گرفت و یعنی تماشای این فیلم تنها برای افراد زیر 13 سال ممنوع است.
استیون شخصیت چارلی را براساس شخصیت خودش خلق کرده است، او نیز آدمی خجالتی و کمحرف است و در دوران جوانی با احساساتی عجیب و افسردگی دستوپنجه نرم میکرد. بقیه شخصیتها نیز با الهام از دوستان و آشنایان چباسکی خلق شدهاند.
بسیاری از اتفاقات داستان در واقع روایتی از خاطرات اصلی استیون هستند. یکی از بزرگترین سوالاتی که چباسکی با آن روبرو بود و سبب خلق این کتاب شد، این بود: «چرا آدمهای خوب این اجازه را به خودشان میدهند که با ما بد رفتار کنند؟». او پس از مدتی جواب را یافت و این جواب تبدیل به مهمترین و محبوبترین جمله رمان و فیلم شد: «ما عشقی را قبول میکنیم که فکر میکنیم لایق آن هستیم».
البته این دیالوگ تقریبا از این سکانس نشر میگره
چارلی : چرا آدمهای دوست داشتنی همیشه افراد اشتباه رو برای رابطههاشون انتخاب میکنن؟
معلم : ما اون عشقی رو میپذیریم که فکر میکنیم لیاقتش رو داریم
کتاب مزایای منزوی بودن اثر استیون چباسکی تا سال 2000 بیش از 100,000 نسخه فروش داشت که رقم خوبی محسوب میشود. همچنین این کتاب در لیست کتابهای آموزشی مدارس نیز قرار گرفت و طرفداران بسیاری دارد.
تا سال 2012 این رمان به 13 زبان مختلف ترجمه و در 16 کشور منتشر شد. در همین سال رادیوی عمومی ملی (NPR) رمان مزایای گوشه گیر بودن را در شانزدهمین جایگاه در لیست «100 رمان برتر نوجوان در طول تاریخ» قرار داد.
این کتاب با ترجمه کاوان بشیری با نام مزایای منزوی بودن از سوی انتشارت میلکان به چاپ رسیده است.
برخی از مدارس نیز این کتاب را از لیست کتابهای آموزشی و کتابخانه مدارس حذف کردند. جنجالها پیرامون کتاب مزایای منزوی بودن سالها ادامه داشت. برخی والدین معتقدند این رمان تصویر ستایشآمیزی از انحرافات جنسی ارائه میدهد و نوجوانان را به انجام کارهای خطرناکی همچون مصرف سیگار و مواد مخدر ترغیب میکند. در مقابل عدهای از والدین نیز باور دارند مسائلی که این کتاب به آنها پرداخته مسائل طبیعی و روزمره نوجوانان است و میتواند برای آنها جنبه آموزشی داشته باشد.
کمی سکانس هارو با هم بررسی کنیم و در مورد حال هوای سم حرف بزنیم
در اولین سکانس تونل که فقط «چارلی» (Charlie)، «سم» (Sam) و «پاتریک» (Patrick) و آن تونل جادویی در آن حضور دارند، فیلم در یکی از خالصترین لحظات خودش برای نشاندادن جو و هیجان نوجوانی قرار میگیرد. شبگذرانی دوستانه که فقط مختص به دوران جوانی و نوجوانی میشود. ماشین عجیب و غریب که فقط ممکن است یک نوجوان تقاضای چنین ماشینی بکند. شخصیتهایی که هنوز به این بلوغ نرسیدهاند که از خود و زندگی چه میخواهند و نه حتی بهفکر رسیدن به این بلوغ ذهنی هستند.
اما چیزی که این سکانس فیلم the Perks of Being A Wallflower را از یک سکانس خیلی خوب به یک سکانس فوقالعاده تبدیل میکند آهنگ Heroes از David Bowie است. حتی نمیتوان تصور کرد که آهنگ دیگری بجای «قهرمانان» در پسزمینهی این صحنه پخش شود.
چارلی، سم و پاتریک، هرسه در لحظهی که وارد تونل میشوند مشکلات خودشان را دارند. سم تلاش میکند برخلاف گذشته وارد یک رابطهی نسبتاً عمیق و پایدار شود. پاتریک سعی میکند کاری کند تا رابطهاش از حالت مخفی بودن بیرون بیاید. اما چارلی به وجود مشکلاتی که دارد، در آن لحظه به هیچ چیزی فکر نمیکند و به عبارتی خودش را آن «قهرمانی» فرض میکند که David Bowie در آهنگش میگوید؛ چون توانسته دوستهای خوبی پیدا بکند. به طرف پاتریک نگاه میکند که چیزی جز بهترین دوست نمیبیند و از زاویهی دوربین میتواند برداشت کرد که چارلی، پاتریک را مانند برادر خودش میداند و میتواند با او راحت باشد.
در پلان بعدی چارلی به طرف سم با بازی فوقالعاده «اما واتسون» (Emma Watson) نگاه میکند. زاویهی دوربین از پایین به بالا است که نشاندهنده ایناست که چارلی، سم را یک موجود خارقالعاده میداند. موجودی که خیلی والاتر از او است و این حس برتری سم نسبت به چارلی بهاین دلیل ایجاد شده که چارلی عاشق سم شده است.
در این لحظه چارلی میگوید: «من احساس بینهایت میکنم». فقط با همین جمله، یک تونل، ماشین عجیب و غریب و چند نوجوان، استفان چبوسکی تمام دنیای نوجوان را به تصویر میکشد. دنیایی که در آن مهمترین چیز برای افرادش دوستی و عشق است. دنیای که افرادش احساس میکند تمام کائنات به خاطر او در حرکت است. هیچ چیز از خودش و احساسات و تفکراتش مهمتر نیست. تمام دغدغهاش تمام شدن مدرسه و رفتن به دانشگاه است تا آزاد باشد.
هیچوقت، هیچجا شما یک فرد بالغ را نمیبینید که بگوید: «من احساس بینهایت میکنم». انگار این یک جملهی مقدس است که فقط نوجوانان میتوانند از آن استفاده کنند. و چبوسکی چقدر سنجیده این جمله را انتخاب کرده است. هنگامیکه ماشین از تونل خارج میشود با تکهی «ما میتوانیم قهرمان باشیم، فقط برای یک روز» برابر است و دستانِ سم در حالتی قرار دارد که انگار میخواهد پرواز کند و تمامی مشکلات را پشتسر بگذارد. انگار سم میخواهد از تمام این مشکلات سربلند بیرون شود و مانند یک قهرمان این پیروزی را فریاد بزند.
در سکانس برتر فیلم the Perks of Being A Wallflower شاهدیم که بعد از تمام اتفاقات رخداده، سم، پاتریک(با بازی Ezra Miller) و چارلی(با بازی لوگان لرمن) یکبار دیگر دور هم جمع میشوند. بهیاد قدیم دوباره سوار آن ماشین عجیب و غریب شده و وارد تونل میشوند اما اینبار کاملا فرق دارد. برخلاف سکانس اول تونل، اینبار شخصیتهای نوجوان ما تقریبا به بلوغ رسیدهاند. چارلی باوجودی که از سم و پاتریک کوچکتر است، اما به اندازهی آنها به بلوغ رسیده و با مشکلات زندگیاش دستوپنجه نرم کرده است. هنگامیکه چارلی به عقب ماشین میرود و یکی از بهترین مونولگهای کل تاریخ زیرسبک دوران بلوغ را بر زبان میآورد.
چون من میدانم هستند افرادی که این اتفاقات را باور نمیکنند.
اما هنگامیکه چارلی این جمله را بر زبان آورد، متوجه میشویم که آن جوان خام درحال پخته شدن است. دیگر احساس نمیکند کل کائنات بهخاطر او حرکت میکند. و این موضوع بر سم و پاتریک نیز صدق میکند. در سکانسِ اول تونل شور و شوقِ جوانی در چهرهی هر سهشان نمایان بود. اما اینبار شناخت و بلوغ جای آن شور و شوق را گرفته است. سم آن چیزی را که میخواست پیدا کرد. پاتریک با تمام دغدغههایش کنار آمد. چارلی هم با بزرگترین راز و درد زندگیاش روبهرو شد. در این سکانس زاویهی دوربین طوری است که ما شخصیتها را از زاویهی دید خود میبینیم نه زاویهی دید چارلی، سم یا پاتریک.پلانها طوری کات میخورد که نشان میدهد حالا سم، پاتریک و چارلی با وجودی این که خیلی صمیمی هستند اما حالا مانند انسانهای بالغ زندگی شخصی خودشان را نیز دارند.
وقتی آهنگ «قهرمانان» پخش میشود، این بار نه تنها چارلی، بلکه سم و پاتریک نیز به قهرمانان تبدیل شده است. هر کدامشان به آن چیزی که میخواستند رسیدند. و چارلی این بار نمیگوید: «من احساس بینهایت میکنم»، بلکه میگوید:
ما بینهایت هستیم
شاید دوست داشته باشید کمی بیش تر در مورد سکانس های فیلم صحبت کنیم
سکانسی که برای اولین بار چارلی با خوردن کیکی که داخلش مخدر قرار داره حالش به هم میریزه و به سم میگه که چشمای قهوه ای زیبایی داری
نکته جالب این جاست که درون این سکانس دوربین از بیرون داره به این موضوع نگاه میکنه
و من به عنوان یه بیننده میتونم بگم که چارلی از قسط حال خودش رو بد نشون داد تا بتونه یه سری حرف ها رو در این قالب بزنه.
حالا نکته جالب تر اینه که چارلی در مورد سم از خواهرش سوال میکنه که ترم های اول چه نوع آدمی بوده خواهرش هم میگه که یک خیلی مست میکرده، پس سم خودش تاحالا همچین حسی داشته پس در نتیجه درون این سکانس سم به قاطعیت میفهمه که چارلی هم به او علاقه داره
که اگر دقت کرده باشین دو دقیقه بعد از این مورد نشون میده که سم داره به چارلی نگاه میکنه و داره کمی حسودی میکنه که دو دختر بقل چارلی هستند و دارن بستنی میخورند، از اون جابود که سم تصمیم میگیره هوای چارلی رو داشته باشه.
سکانس دیگه ای که میشه در موردش حرف زد
سکانسی هست که سم به خاطر پاتریک دعوا میکنه اما با به غیر از دست کبود چارلی چیزی رو نمیتونیم ببینیم اگر دقت کنید فقط یک مشت باعث شد دعوا تموم بشه چرا که بقیه انتظار نداشتند که چارلی همچین کاری کنه برای همین مشت رو به بیننده نشون داده نمیشه که تصورات ما به هم بریزه
خب از این سکانس های خوب هم بگذریم
این فیلم از روی یک کتاب موفق و با دقت زیاد ساخته شده و میشه در موردش کلی صحبت کرد تا فلسفه این مورد رو با هر سال دوران دانشگاه مقایسه کرد.
در انتها
میشه این فیلم رو به غیر از دوران خودش در دوره های دیگه هم فیلم خوبی دانست جدا از کارگردانی، لوگان لرمن در نقش چارلی میتونه با بازی فوقالعاده اش شما رو به وجد بیاره.
گوشه گیر بودن هم مزایای خودش رو داره